اول اولش - بانوی سراچه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























بانوی سراچه

«کسینجر ایران ، سیاستمدار دو آتیشه ، رییس دکترین بین المللی و........ دکتر حسن عباسی»

 

سه سالی میشود که با این القاب و نام ها آشنایی دارم ولی دیروز بود که مستقیما آقای دکتر را در دانشگاه دیدم و حدود 4 ساعت پای صحبت هایشان نشستم.(البته به لطف دو در کردن کلاس ریاضیات و آمار) مدت زمان جلسه 4 تا 6 بود و قرار بر سخنرانی و پرسش و پاسخ.
ساعت 6:10 ،اعلام ختم جلسه همان و دادو بیداد ها همان!که :پرسش و پاسخ چی شد!؟؟آقای دکتر عباسی فرمودند:« چون وقت جلسه تمام شده ، عزیزانی که سؤال دارن ایمیل بزنند تا ظرف 5 روز به جواب هاشون برسن » که یکی دیگه داد زد :شما که اعتقاداتتون رو توی جمع میگین ،جواب سؤالهارو هم باید توی جمع بگین.

استاد فرمودند:من از جواب دادن و دفاع از اعتقاداتم هیچ هراسی ندارم.حالا که دوستان مشتاق هستند میریم و نماز اول وقت رو میخونیم و من بر میگردم و تا موقعی که میخوام برم فرودگاه به سؤالات پاسخ میدم.و اینجوری شد که تا ساعت 8:30 ادامه پیدا کرد.

ویزا

    عبور.انقلاب

                  مرز

انقلاب های بدون ویزا،نهضت های بدون مرز

       عنوان بحث بود.و الحق که خیلی جالب بود و نا گفته نماند که پرسش و پاسخ آخر جلسه دیدنی تر و شنیدنی تر بود.ما که خیلی حظ بردیم.می تونم بگم سوالهای محوری اینها بود که آیا اگر امام خمینی رهبر این نهضت نبود باز هم انقلاب صورت می گرفت؟ و آیا اگر کودتا صورت نگرفته بود انقلاب خاموش می شد؟و اینکه از اصل و اساس انقلاب از کجا شروع شد؟ آیا این انقلاب ظهور امام عصر را در پی خواهد داشت؟
 و اکثر سؤالات دانشجوها پیرامون دولت نهم و عملکرد دولت و شخص رییس جمهور و برخورد دولت با دانشجوهای امیر کبیر و نیز در مورد رهبری و شخص رهبر نظام بود.

 

و دکتر عباسی علاوه بر سخنرانی جذابشان و تبیین جهان دو قطبی امروز و اشاره به Heart land & brain land ،جواب های بسیار زیرکانه و زیبایی نیز به سؤالات دادند که نمیدانم چقدر از صحبت ها و جواب ها رو میتوانم ایتجا منعکس کنم.(قضاوت رو به چند روز دیگه موکول می کنم)

به نظرم چند تا نکته خیلی جالب اومد ،اول از همه نظم و انسجام مباحث سخنرانی بود.یعنی: یک مقدمه ی مناسب و نسبتا کوتاه،تنه ی اصلی بحث و نهایتا جمع بندی و نتیجه گیری.همراه با کلیپ و تصاویر کاملا مرتبط!

دوم تسلط کامل سخنران به مباحث !(زیاد سخنران دیدم و زیاد سخنرانی گوش دادم ولی همچین تسلطی کم نظیر بود)

سوم آرامش فوق العاده ی ایشون بود که حتی تا پایان جلسه و با وجود تنش ها و خستگی ها از بین نرفت.(که البته به نظرم دو تا دلیل داشت،یکی همون تسلط بر مطالب و یکی تفکر جالب که نسبت به گفتمان سیاسی داشتن)
و برخی نکات دیگر.(که نیازی به گفتنشون نیست!)

 

 

پ.ن  : اگر لوح فشرده ی جلسه رو گیر آوردم دوستان رو بی نصیب نمیذارم.

نمی دونم جو زده شدم یا نه ولی خداییش خیلی سخنرانی با حالی بود.

التماس دعا


نوشته شده در چهارشنبه 86/11/24ساعت 6:0 عصر توسط دها نظرات ( ) |

یا لطیف

 

 توی مهد برای بچه ها از فرشته ها گفتم.از اینکه هر کدوم از ما دو تا فرشته داریم.یکی روی شانه ی راست و یکی روی شانه ی سمت چپ.اونی که سمت راسته تند تند کارهای خوب ما رو می نویسه و اونی که سمت چپه کارهای بد ما رو می نویسه.اگه یه موقع شیطون گولمون زد و کار بدی انجام دادیم با معذرت خواهی و انجام دادن کار خوب ، بدیمون از بین می ره.

 

یکی از بچه ها اومد جلو و گفت : گل گلاب جون میشه شونمون سنگین بشه؟

گفتم منظورت چیه عزیزم؟

گفت: یعنی مثلا کلی کارهای خوب انجام بدیم ، بعد اون فرشته ای که داره کارهای خوب رو می نویسه خب دفترش سنگین تر میشه دیگه (!) پس شانه ی ما هم سنگین تر میشه !یا اگه کار های بدمون زیاد شد شونه ی چپمون درد بگیره.آره میشه؟؟.....

 

با زبون بی زبونی جوابی بهش دادم و قانع شد و رفت ولی خیلی منو به فکر فرو برد.چقدر وقت بود که خودم این دو تا فرشته رو فراموش کرده بودم و یادم رفته بود که تند تند تند دارن کار هامو  می نویسن و همین اعمال خدمت امام زمان(عج) عرضه میشه و...

جایی شنیدم که خداوند فرشته ی سمت چپ هر آدمی رو هر روز عوض میکنه تا آبروش پیش اون فرشته نره.

 

 

پ.ن: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

به امید روزی که برگه ی اعمالمان نشاننده ی لبخند رضایتی بر چهره ی مولایمان باشد.

التماس دعا

 

به نظر شما فرشته هامون چه شکلی هستن؟؟
نوشته شده در یکشنبه 86/11/14ساعت 9:45 عصر توسط دها نظرات ( ) |

یا لطیف

 

همیشه محرم که می رسه پای منبر های زیادی میشینم و سعی می کنم هر سال چیزی یاد بگیرم.ولی این میون شخصیتی هست که دوست دارم همیشه همون جمله های تکراری رو در موردش بشنوم چون شخصیت مسحور کننده ای داره برام.

 

ام البنین ؛

چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود، که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.

هنگامی که ام البنین سوار بر مرکب رهسپار خانه ی علی (ع)بود ندا داد که بگویید زینب بیاید.همه متعجب و نگران شدند.به خانم گفتند او طفلی داغ دیده است از او بگذر،اما خانم اصرار کرد.چاره ای نبود،زینب را صدا کردند و به آستانه ی در رسید ، ناگهان ام البنین را دیدند که از مرکب پیاده شده و خود را روی خاک میکشاند تا به زینب برسد ،آن وقت دستانش را  گرفت و بوسه باران کرد و به او فرمود : زینبم گمان نکنی که آمده ام تا جای مادر رابگیرم آمده ام تا کنیز تو باشم.

و یا آن هنگام که به امیرمومنان عرض کرد : مولا جان دیگر مرا فاطمه صدا نزن چرا که هر بار این نام را بر زبان جاری می سازی در دل فرزندان بانوی دو عالم آتش به پا می شود.

........

تاریخ به ورق پاره های محرم خود که میرسد غرق شرم می گردد.آتش شرمگین است ،خیمه شرمگین است، خاک ،باد،نیزه ،همه و همه شرمگین اند اما آّب شکار لحظه های شرمندگی ست وشیعه مست شرم ابوفاضل.

و نه عجیب است که عباس خدای ادب باشد ،چرا که در دامان مادری بلا گردان حسین می شود که ادب از نام او وامدار است.

امام حسین (ع) به عباس فرمودند چرا مرا برادر خطاب نمی کنی؟ و عباس پاسخ می دهد اگر امر کنید اطاعت می کنم.و نقل است که فقط یک بار ندا داد یا اخا ! و آن ، زمان جان دادن عباس بود که حضرت فاطمه را بر بالین خود دید که وی را فرزندم خطاب نمودند.

 

 

 

یل بنی هاشم جان بر کف حسین فاطمه بود و نمی دانم که عباس امروز مهدی فاطمه کیست و آیا اصلا وجود دارد؟ 


نوشته شده در پنج شنبه 86/11/4ساعت 10:19 عصر توسط دها نظرات ( ) |

 

 نمی دانم چند روز دیگر تا یتیمی رقیه مانده است.اصلش هنوز دست به تقویم نشده ام. اما می دانم که محرم نزدیک است .این را از تکیه های علم شده در خیابان فهمیدم.(نه که فکر کنی نمی دانم پس از ذی الحجه ، محرم است یا که پیش خودت بگویی انگار فراموش کرده که خم در حجه الوداع غدیر خم شد و چندی بعدش بود که پیامبر ...)

 از باز و بسته شدن های درب کمد لباس .می پرسی چگونه ؟ آخر لباس های مشکی را می آورند و سر دست می گذارند و من می فهمم که محرم نزدیک است.از بیرون آمدن پرچم ها سرخ و مشکی و سبز .

نمی دانم چند روز دیگر به یتیمی سکینه مانده اما می دانم که هزار و اندی ست که گرد یتیمی بر سرمان نشسته و خود بی خبریم :

 

                               

چیزی که در اینجا باید اضافه کنیم این است : در بعضی ازروایات یتیم در معنی وسیع تری استعمال شده به کسانی که از امام و پیشوای خود جدا شده اند و صدای حق به گوش انها نمی رسد یتیم اطلاق گردیده است و این یک نوع توسعه در مفهوم یتیم و استفاده معنوی از یک حکم مادی ست.*

 

 

نمی دانم  255 + 69 یا 70 چقدر می شود (نه که فکر کنی بلد نیستم حساب کنم ها !) اما می دانم که از آن زمان درد بی پدری ، بر سر

شیعیان سایه افکنده است . آقای من دیگر بیا

 

 

برگرفته از تفسیر نمونه*.


نوشته شده در جمعه 86/10/14ساعت 2:14 عصر توسط دها نظرات ( ) |

همیشه وقتی می بریم ،کم میاریم ، تموم می شیم یا بچه میشیم و با همه ی عالم قهر می کنیم ؛ خدای مهربونمون خودش رو می کشون کنار گوشمون و نجوا میکنه: انی قریب!(حکما دست گیرتون شد که برگشتیم!)

 و اما بعد: صدای معاشر الناس در گوشم می پیچد و...

.... شیعه یعنی شکستن تمام سکوت ها به هنگام شنیدن صدای جرس کاروان غدیر! آقای من می بینی! از ادعا هیچ کم ندارم ولی از عمل چه بگویم؛ شما که از کریمانی و با کریمان کار ها دشوار نیست...

 نشستم پای خطابه ی غرای غدیر از پیغامبر(ص) ؛صدای معاشر الناس در گوشم طنین انداخته است و این جمله بی تابم می کند:

 وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْلیغِهِهان حُجَّةً عَلی کُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلی کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ یَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ یُولَدْ، فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ

 

منم آن غایب حاضر شده و آن نزاییده ی زاییده شده و آنم که کنون گفته اندم و تویی حاضر غایب بوده و زاده شده ی اینک. باید بگویم و بگویی به فرزند ام و ات تا قیام قیامت  که امیر وحی فرمود:

 أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخی هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی لاَِحَدٍ غَیْرِهِ

 

امیر مونان فقط و فقط علی ست.و بگویم و بگویی :

 مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِی أخی وَ وَصیی وَ واعی عِلْمی، وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی

 

و خلیفتی فی امتی...و خلیفتی فی امتی.... و خلیفتی فی امتی...... نمیدانم این را چگونه انکار کردند....

 

 

 پ.ن: اگه این غدیر هم بگذره و خطابه غدیر رو از اول تا آخر با دل نخونی ؛چه حاصل از این عمر...!؟

 عیدتون مبارک.فردا زیاد اعمال داره.التماس دعا


نوشته شده در جمعه 86/10/7ساعت 4:49 عصر توسط دها نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

Design By : Pichak

Archive

Links

Specific

Design

دها
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.

Menu

Others