بانوی سراچه
توی این مملکت ، که نمی دونم آیا میشه گفت اسلامیه ، هیچی ندیدم که به آداب اسلام شباهت داشته باشه.منظورم از آداب اسلامی برگزاری مسابقات قرآن و بزرگداشت شهدا و هفته ی بسیج و پوشیدن یه لچک به اسم حجاب و ..... نیست.منظورم عمل به اسلام و احکام الهی هست. دیروز توی دانشگاه ،سر کلاس به اندازه ای حالم رو گرفتن که اشکم درومد و حالم از همه بهم خورد و مطمئن شدم که توی این مملکت به اصطلاح اسلامی هیچ جوونی نمی تونه ازدواج کنه ! چون یک دختر جوان متاهل از حقوق زیادی محروم میشه. برای همینه که دخترا ترجیح میدن اول برن دانشگاه بعد ازدواج کنن. این وبلاگ به دلایلی بسیار ، که بی ربط به متن فوق نیست تا زمانی که معلوم نیست کی باشد در حالت تعلیق به سر خواهد برد. زندگی چون گل سرخی ست پر از عطر پر از خار پر از برگ یادمان باشد اگر گل چیدیم خار و عطر و گل و برگ همه همسایه ی دیوار به دیوار هم اند خداحافظ استادمون: فرهنگ ایده آل فرهنگی ست که همه چیز در جای خود قرار می گیرد.واپسماندگی فرهنگی از بین می رود.و به معنای واقع ایده آل می شود. دوباره استادمون: ایده آل هرگز به دست نمی آید و فرهنگ ایده آل در اصل بی معناست. خودمون در حال نجوا با خودمون: مگه فرهنگ ایده آل همون فرهنگ مهدوی نیست؟ پس چرا معنی نداشته باشه؟ چرا استاد میگه هرگز!؟ خودمون به استادمون: استاد، خب فرهنگ ایده آل همون فرهنگ مهدوی ست، که امیدوار به استقرارش هستیم دیگه. استادمون:(لطفا این قسمت رو با داد و فریاد و عصبانیت و نگاه عاقل اندر سفیه بخونید) خانم انگار شما نمی دونید در چه دنیایی زندگی میکنید! چشماتونو وا کنید ؛ لطفا واقع بین باشین. واقعا که این حرف های غیر علمی از شما بعید بود.(و در آخر سرتون رو به نشانه ی افسوس تکون بدین) استادمون ...خودمون..... فرهنگ ایده آل........ فرهنگ مهدوی غریب.............. مولای غریبم.................... و فرسنگ ها دوری.......................... دلم دارد از تنقس در این هوای آلوده خفه می شود. امروز به خاطر امتحان کلاسم خیلی زودتر تموم شد و محکوم شدم به پرسه زدن توی محیط دانشگاه.اول رفتم توی بخش ،سراغ رایانه ی انجمن علمی ؛آخه می خواستم وبلاگ دانشکده رو به روز کنم .از قضا بر و بچه کانون فیلم هم توی دفتر انجمن علمی بودن. دختر و پسر گل می گفتن و گل می شنیدن و خنده رو سر می دادنیادم به این نکته افتاد که نگاه زن و مرد نا محرم تیری ست از جانب شیطان.دیدم چاره ای نیست گفتم« ببخشید ،لطفا گزارش کارکانونتون رو برای قرار دادن در وبلاگ ارائه کنید و ...»سعی کردم بحث رو جدی کنم.گرچه یه کم خودشون رو جمع و جور کردن ولی اساسی نبود. خلاصه هر جوری بود خودم رو از اون جا خلاص کردم و اومدم تو ایستگاه سرویس نشستم.دیدم 2 تا آقا دارن با هم قدم می زنن و سر موضوع بغرنج امتحان تبادل نظر می کنن.نمی دونم یهو چه جوری سر و کله ی 2 تا دختر اون ورا پیدا شد.خلاصه 4 تایی شروع کردن به خندیدن در مورد موضوع خنده دار(!)امتحان. توی کلاس ریاضی هم که نمی شد سر بلند کرد.آخه بلافاصله یک متلک جانانه از طرف قوای سمت چپ می ریخت روی تن و بدنت! ....... و من فقط احساس می کردم که تمام روحم در حال آلوده شدن است .دلم در حال احتضار است.و آیا کاری از من بر می آید؟ الامام علی ابن موسى الرضا(علیه السلام): «اذا کان یوم القیامة یدعى بالعبد فاول شیء یسئل عنه الصلواة فاذا جاء بها تامةً و الا زخ به فی النار » پ.ن:این حدیث هدیه ی یکی از دوستانه.
موقعی که در روز رستاخیز بنده را می طلبند اول چیزی که از او سئوال می کنند نماز است.اگر کامل بجای اورده باشد مورد عنایت قرار می گیرد و گرنه در اتش افکنده خواهد شد.
شاید امروز بهترین هدیه یک سلام نا چیز خدمت مولا باشه و یک تبریک خدمت مولای مهر بانمان امام عصر(عج)
التماس دعا
Design By : Pichak |
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.