سلام دوست عزيز
پاسخ تان را خواندم
ممنون
چند وقت پيش به امارات سفر داشتم ولي آنجا زندگي نميكنم بنده در ايران ساكن هستم سالهاي طولاني در جايي بودم كه بالقوه ثروتمند ترين استان كشور لكن از محروم ترين استانهاست(خوزستان) هرچند اكنون آنجا نيستم.
منظور بنده از كامنت نخست كه سخنان دكتر عباسي را قيد كردم صرفا محتواي سخن ايشان ناظر بر عمق فاجعه فقر نبود بلكه منظور اين بود كه ميزان فضاي بسته و يك سويه رسانه حكومتي را كه راس آن مستقيما توسط رهبري منصوب و سياستهاي كلي آن توسط حكومت تدوين ميشود را عرض كنم
«ولي واقعا سطح زندگي اکثريت مردم بالا رفته»
جمله فوق شما يك قياس است، لكن قياس با چه ؟
اگر با گذشته و چند سال پيش باشد پاسخ اينست كه برخي از كشورهاي فقير آفريقا هم نسبت به چند سال پيش درصدي از توسعه و رفاه را طي كرده اند ولي همچنان فقير هستند. ... لكن قياسي تعيين كننده و با دقت بالاست كه يك كشور را در نسبت توانمندي هاي بالقوه و آنچه ميتوانست باشد با آنچه فعليت يافته است سنجش و برآورد كند.
«و اما ضعف مديريت ،که مشکل کنوني مانيست.تقريبا ايران در تمام ادوار تاريخ با چنين معضلي در گير بوده!»
موافقم با شما و درست است از نظر تاريخي ،
اما پرسش مهم كه از اين اشتراك عقيده من و شما پيرامون ضعف مديريتي مستفاد ميشود آنست كه در چه حالتهايي يك كشور در معرض مديريت ناكارامد قرار ميگيرد ؟
يكي از اين دلايل ضعف ساختار سياسي و قانون اساسي يك كشور است كه اجازه ميدهد افراد ناكارمد در راس امور قرار گيرند پس به صرف تاريخي بودن ضعف مديريتي نميتوان حكومت فعلي را از ضعف ساختاري (تاكيد ميكنم ضعف ساختاري) تبرئه كرد.
به جاي ضعف ساختاري ميتوان از ضعف سيستمي هم ياد كرد كه سيستم به گونه اي طراحي شده است كه بهره وري منابع انساني اعم از سطوح مختلف مديريت و غيره پايين آيد ، عموما در چنين سيستم هايي به جاي چرخش نخبگان كه در پويايي مديريتي و ارتقا بهره وري موثر اند ، انحصار قدرت يافت ميشود كه دامنه بسته اي از افراد قادر به حضور در نهادهاي تصميم ساز و تصميم گير هستند.
«اونروز توي جمع دانشجويي احدي نبود که به اجبار اومده باشه .خيلي ها هم که مشتاق بودن و نتونستن بيان.در ضمن بازي قدرت و سياست که در کشور ما از نوع low play انجام ميشه و در ديگر کشور ها بيداد ميکنه.اين ديگه حرف من نيست حرف خودشونه!»
بنده هم عرض نکردم که افراد از روي اجبار در جمع دانشجويي در مراسم سخنراني رهبر آمده بودند ، من از فضاي بسته و خشن امنيتي حرف ميزنم که اگر يک دانشجو و يا متخصص سياست قصد داشته باشد در حوزه انديشه و به شکل آکادميک و نه الزاما در عمل ، فلسفه قدرت يافتن يک شخص بنام نايب امام زمان را با چالش فکري مواجه کند عاقبت او همانند آنهايي ست که در کشورهاي ديکتاتوري نظير کشورهاي کمونيستي سابق با مخالفان فکري برخورد ميشد ، حتي در شعارهاي روزانه و هفتگي هم از ادبيات مرگ بر ضد ولايت فقيه سخن ميگويند ، و آيا توليد انديشه و فکر سياسي در دانشگاه كه در تاييد ساختار قدرت و ولي فقيه نباشد مصداق ضد ولايت فقيهي که روزانه مرگ بر او نثارش ميشود قرار دارد يا خير... ؟
که متاسفانه پاسخ مثبت است.
اين نمونه هاي برخورد در حكومتهاي ايدئولوژيك بيشتر يافت ميشود علي رغم اينكه ادعاي آزادترين كشور دنيا توسط رئيس جمهور آن (احمدي نژاد) بارها تكرار شده ...
لكن در مدل كشورهاي توسعه يافته نظير آمريكا آزادي داخلي تا به آنجايي ست كه حتي اساتيد مخالف سياستهاي دولت آمريكا به راحتي در ساختار توليد انديشه و همينطور محافل علمي و رسانه اي آمريكا نقش دارند نظير دكتر حميد مولانا مدير دپارتمان ارتباطات دانشگاه امريكن در واشنگتن كه به راحتي در رسانه و يا در مقام يك استاد ، سياستهاي امريكا و حتي ساختار سياسي امريكا را به چالش ميگيرد بي آنكه از سوي مقامات به مخالفت و عناد با نظام !! يا عناد با مقدسات !! كه در ايران به وفور اينگونه اتهامات يافت ميشود متهم و محكوم شود ...
علت آن اينست كه آمريكا با وجود همه سياستهاي ضد حقوق بشري كه در كشورهاي ديگر داشته و دارد لكن در درون كشور خود ميزان زيادي از آزادي را رقم زده كه اجازه پويايي قدرت را براي حفظ امنيت ملي ضروري ميداند بر عكس ما كه در ايران حفظ قدرت را با بسته كردن دامنه نخبگان و ايجاد زندانهاي سياسي و ... رقم زده ايم نمونه آن بند معروف 209 زندان اوين است پر از دانشجويان و روزنامه نگاران ...