سلام
«ولي تمايزي که فکر ميکنم براي شما وجود داره ناديده گرفتن برخي از تحولات مثبت ه! »
بنده اگر قصد قياس تطبيقي رو داشته باشم قطعا سيستم سياسي جمهوري اسلامي رو بسيار پيشرفته تر از حكومت شاهنشاهي تلقي ميكنم لكن بحث قياس بحث پاياني نيست و زماني بايد فارغ از قياس با نظام گذشته به تحليل دروني در زمان فعلي پرداخت ،
خواهر گرامي ام بذاريد يك نمونه بسيار كوچك از هزاران هزار نمونه عرض كنم تا ميزان تحمل پذيري مدل سياسي حاكم بر ما بيشتر مشخص بشه
2 روز پيش بود يكي از آشنايان فيلمي را آورد از برنامه صندلي داغ كه هرگز اين برنامه با وجود ضبط از سيما پخش نشد ، آقاي دكتر محمد رضا عباسي از فرماندهان جنگ و اهل خرمشهر كه الان عضو هيات علمي دانشگاه در تهران هستن
از مقاومت خرمشهر و جنگ و ... صحبت شد تا رسيد به محروميت خرمشهر و آبادان و ...
رسيد به جايي كه خطوط قرمز تلقي ميشه البته خطوط قرمزي كه مردم ترسيم نكردند بلكه سيستم سياسي ترسيم كرده ، آغاز کرد از اينكه چطور خرمشهر ، خونين شهر شد و چطور به محروم شهر بدل شد ،ايشان كه تخصص خودشان دانش مديريته با ادبياتي محكم گفت: بيش از 90 % از ضعف و نارسايي يك كشور در مديريته همين خرمشهر و آبادان كه هنوز ويرانه متعلق به ناتواني مديريتيه ...
آقاي عباسي گفت كه كارگري به او گفته صبح كه بيدار ميشويم يك قدم از دنيا فاصله ميگيريم و 1 قدم به آخرت نزديك ...
و در ادامه گفت اين جمله كارگر درسيه براي كساني كه فكر ميكنن بزرگند ولي بزرگ نيستند اگر بزرگ بودن پيرو آرمان شهدا بودند
شبهاي عمليات بيت المقدس شهدا با چه ذوق و شوقي از خرمشهر ياد ميكردن توي ذهنشون خرمشهر مدينه فاضله بود مردمي با ايمان ، در رفاه ، مرزبان غيور ، ببينيد ما چي ساختيم مشتي مردمي گرسنه ، شهردار جزيره مينو ميگه از هر 20 خانواده 8 خانواده تحت پوشش بهزيستي و كميته هستن بقيه هم كه قرار نگرفتن چون وسع اين 2 بنگاه نميرسه اونجا مردمي هستن كه يك دست لباس دارن براي فرستادن دو تا دخترشون به مدرسه دختر اولي صبر ميكنه تا خواهر اولي بياد و لباس خواهرش رو بپوشه و بره به مدرسه اين مصيبت رو كي بايد پاسخ بده كه در شلمچه و حوالي شلمچه كه بيش از 5 عمليات غرور آفرين اتفاق افتاده پدر پول نداره 100 تك توماني در روز به ميني بوس بده كه دخترش بره به مدرسه و دختر از تحصيل باز ميمونه ...
دكتر عباسي گفت خودش شاهد عيني اين ماجرا بوده كه تصميم گرفتن ماه رمضان يك چلوكباب معمولي به بچه هاي مدرسه بدن دانش آموزي از دو كبابي كه بهش ميدن يكي رو ميخوره و يكي رو در جيبش ميذاره بهش ميگن چرا توي جيبت گذاشتي ميگه خواهري دارم كه تاحالا كباب نخورده ... گفت اين رو براي دكتر الهام تعريف كردم ايشان گريه كردن و گفتم ما به اندازه كافي گريه كن داريم مردم كار ميخوان كار ...ما با عملكرد غلطمون فقر مضاعفي ايجاد كرديم ... مديريتهاي نالايق ، فكر كردن بر صندلي بزرگان بنشينند بزرگ ميشن ...