• وبلاگ : بانوي سراچه
  • يادداشت : چي بگم؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 51 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    بله فرموده ي حضرت عالي صحيح است اما در بحث و مناظره بر اساس منطق شخص و اعتقادات هر طرف صحبت نميشه بلكه بر اساس مشتركات بايد سخن گفت.

    شيعه در تمام استدلالاتي كه انجام ميده مبناي استدلال رو كتب مورد قبول اهل سنت قرار ميده. اما در استدلالهاي اهل سنت منبع مورد قبول شيعه مورد استفاده قرار نميگيره

    در مورد حضرت موسي علي نبينا و آله و عليه السلام كه فرموديد طلب وزير نمودند هم عرض ميكنم كه (به فرض صحيح بودن فرمايش شما كه وزارت با خلافت فرق ميكنه و فرض اينكه آيات مشابهي در قرآن وجود نداشته باشد كه بر طبق كتب اهل سنت مستقيم اشاره به اميرالمومنين علي عليه السلام دلالت كند) اين وزارت طبق اجماع شيعه و سني در مورد اميرالمومنين علي عليه السلام وارد شده اما در مورد خليفه‏ي اول اين اجماع وجود نداره!

    در مورد فرمايشتون در اينباره كه اولين وزير ابوبكر بود هم مدارك بسياري از اهل سنت وجود داره كه اين قضيه رو رد ميكنه!

    در مورد يار غار بودن ابوبكر هم حرف بسيار است. فقط خدمت شما عرض ميكنم(نه به عنوان يك شيعه بلكه به عنوان كسي كه سعي كردم به دين آباء و اجدادم عمل نكنم و تحقيق كنم تا به آنچه صحيح است برسم) كه اين استدلال كه آيه غار رو آيه‏اي مربوط به ابوبكر ميدونند يكي از بدترين استدلالها در مورد ابوبكر است كه حتي ابوبكر را از زمره‏ي مسلمين واقعي خارج ميكنه!!!

    حتما تعجب ميكنيد... (اين ربط زيادي به بحث ما نداره اما يك اشاره بهش ميكنم) در آيه‏ي 40 سوره‏ي توبه پيامبر(ص) به يار غارشان كه بماند كه كيست ميفرمايند: لا تحزن ان الله معنا! اندوهگين مباش كه خدا با ماست!

    يار غار پيامبر در اين آيه محزون بود كه پيامبر فرمودند لا تحزن!

    به آيات قرآن مراجعه ميكنيم و ميبنينم كه در بسياري از جاها عبارت : لاخوف عليهم و لا هم يحزنون وجود دارد.

    و من تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون

    يار غار پيامبر از تمام صفاتي كه قرآن در وصف افرادي كه خوف و حزن ندارند خارج ميشود.

    در موردي هم كه فرموديد پيامبر به امت بعد از خويش ايمان داشتند نيز بايد عرض كنم فريادهاي امتي امتي رسول الله(ص) نشان از بيم ايشان بر امتشان بعد از رحلتشان دارد. ماجراي روز پنجشنبه تصورات و آفريدهاي شيعه نيست بلكه وقايعي است كه صحاح سته اهل سنت آنرا نقل كردند.

    و سئوال بعد اينكه آيا ابوبكر به امت بعد از خود اعتماد نداشت كه عمر را شخصا منصوب نمود؟ مگر اين امت همان امت رسول خدا نبودند؟

    وبلاگي با نام مناظره در بلاگفا وجود دارد كه مدير آن يكي از دوستان اهل سنت است. فكر ميكنم «مناظره2.بلاگفا.كام» باشه. نويسندگان اون وبلاگ هم از شيعيان هستند و هم از اهل سنت كه بحثهايي رو اونجا مطرح ميكنند و جواب ميدهند. دوست داشتيد سربزنيد البته من خودم ديگه اونجا فعال نيستم.

    نميدونم كتابهاي صحيح مسلم و بخاري رو داريد يا نه اما اگه واقعا دنبال تحقيق هستيد يكي از همين كتابها رو با دقت بخونيد(كتابهايي كه اهل سنت معتقدند بعد از قرآن صحيح‏ترين كتابها هستند) براي رسيدن به حقيقت كافيست. فقط خليفه‏ي اول و خليفه‏ي دوم رو در اين كتابها شرح احوالاتشون رو بخونيد. لازم نيست به هيچ كتاب شيعي مراجعه كنيد.

    آيه 124 سوره‏ي مباركه بقره در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام است كه ميفرمايد: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْرَهِيمَ رَبُّهُ بِكلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنى جَاعِلُك لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتى قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِى الظلِمِينَ

    در اين آيه حضرت ابراهيم از خداوند سئوال ميکنند که آيا جانشيني من به ذريه ي من ميرسد؟ که خداوند جواب ميدهد اين مقام به ظالمين نميرسد. طبق آيات قرآن هرکسي در طول عمر خود يک گناه انجام بدهد از ظالمين است که شايستگي اين مقام رو نخواهد داشت. افراد به 4 گروه تقسيم ميشن! 1- قبل از حضرت مشرک بودند بعد از ايشان هم مشرک باقي ماندند. 2- قبل از حضرت موحد بودند و بعد از ايشان مشرک شدند. 3- قبل از حضرت مشرک بودند و بعد از ايشان موحد شدند. 4- قبل و بعد از ايشان موحد بودند.

    فکر نميکنم کسي باشه که فرض کنه گروه اول و دوم جاي سئوال داشته باشند پس سئوال حضرت در مورد گروه سوم بوده که خداوند پاسخ ميدهد که خير! اين مقام خلافت و امامت به گروه سوم تعلق نميگيرد.

    در تاريخ جزيرة العرب به نقل شيعه و سني و مستشرقين کسي جز اميرالمؤمنين علي عليه السلام وجود ندارد که قبل از پيامبر و بعد از ايشان حنيف بودند.

    اينها باشد تا بعد.

    موفق باشيد