• وبلاگ : بانوي سراچه
  • يادداشت : ابر رحمت و جود
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام خواهرم.
    چي بگم؟
    ... مي بيني؟.... دوستاي قديدممو ميبيني؟؟؟؟.... نابود شدم تو ذهنشون... پودر شدم.... اصلا ساکت باشم بهتره.. متاسفانه اونهايي که ميخواستن يه دوستو تو دوستاش له کنن خراب کنن نابود کنن خيلي خوب به هدفشون رسيده ند... ولي راسش من از بچه هاي مذهبي توقع درايت خيييييييييلي بيشتر از اينها داشتم....
    بله همونطور كه گفتي بجز عذر خواهي و پاك كردن كامنتا كاااار ديگه اي از دستم بر نمياد.... كه اونم بقول شما هييييييچ آبي رو به جوي باز نخواهد گردوند....
    چه ميتونم بكنم؟ تو بگو؟ ... با آبروي رفته كار ديگه اي هم ميشه كرد؟ با راز بر ملا شده كار ديگه اي هم ميشه كرد؟....
    درداي اين مدت اخير يكي از دليلايي بود كه منو واداشست با اين حال و روزم برم زيارت قيصرم ... فقط به اين اميد كه كمي سبكم كنه... فقط برا اين كه شايد آرومم كنه....
    خواهرم. جز شرمساري ندارم .. پس هيچ نميگم. چون حق با شماست.
    پاسخ

    سلام. سيمرغ بزرگوار من پيشنهاد مي کنم که ديگه دنبال ماجرا رو نگيريد و به زندگي ادامه بدين بدون هيچ دغدغه. کسي از شما دلگير نيست و خودتون مسئله رو بزرگش مي کنيد.به نظر من که اتفاقي نيفتاده! و نيازي هم به عذر خواهي و اظهار شرمندگي هم نيست.