بانوی سراچه
دلم دارد از تنقس در این هوای آلوده خفه می شود. امروز به خاطر امتحان کلاسم خیلی زودتر تموم شد و محکوم شدم به پرسه زدن توی محیط دانشگاه.اول رفتم توی بخش ،سراغ رایانه ی انجمن علمی ؛آخه می خواستم وبلاگ دانشکده رو به روز کنم .از قضا بر و بچه کانون فیلم هم توی دفتر انجمن علمی بودن. دختر و پسر گل می گفتن و گل می شنیدن و خنده رو سر می دادنیادم به این نکته افتاد که نگاه زن و مرد نا محرم تیری ست از جانب شیطان.دیدم چاره ای نیست گفتم« ببخشید ،لطفا گزارش کارکانونتون رو برای قرار دادن در وبلاگ ارائه کنید و ...»سعی کردم بحث رو جدی کنم.گرچه یه کم خودشون رو جمع و جور کردن ولی اساسی نبود. خلاصه هر جوری بود خودم رو از اون جا خلاص کردم و اومدم تو ایستگاه سرویس نشستم.دیدم 2 تا آقا دارن با هم قدم می زنن و سر موضوع بغرنج امتحان تبادل نظر می کنن.نمی دونم یهو چه جوری سر و کله ی 2 تا دختر اون ورا پیدا شد.خلاصه 4 تایی شروع کردن به خندیدن در مورد موضوع خنده دار(!)امتحان. توی کلاس ریاضی هم که نمی شد سر بلند کرد.آخه بلافاصله یک متلک جانانه از طرف قوای سمت چپ می ریخت روی تن و بدنت! ....... و من فقط احساس می کردم که تمام روحم در حال آلوده شدن است .دلم در حال احتضار است.و آیا کاری از من بر می آید؟
Design By : Pichak |
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.