بانوی سراچه
نمی دانم چند روز دیگر تا یتیمی رقیه مانده است.اصلش هنوز دست به تقویم نشده ام. اما می دانم که محرم نزدیک است .این را از تکیه های علم شده در خیابان فهمیدم.(نه که فکر کنی نمی دانم پس از ذی الحجه ، محرم است یا که پیش خودت بگویی انگار فراموش کرده که خم در حجه الوداع غدیر خم شد و چندی بعدش بود که پیامبر ...) از باز و بسته شدن های درب کمد لباس .می پرسی چگونه ؟ آخر لباس های مشکی را می آورند و سر دست می گذارند و من می فهمم که محرم نزدیک است.از بیرون آمدن پرچم ها سرخ و مشکی و سبز . نمی دانم چند روز دیگر به یتیمی سکینه مانده اما می دانم که هزار و اندی ست که گرد یتیمی بر سرمان نشسته و خود بی خبریم : چیزی که در اینجا باید اضافه کنیم این است : در بعضی ازروایات یتیم در معنی وسیع تری استعمال شده به کسانی که از امام و پیشوای خود جدا شده اند و صدای حق به گوش انها نمی رسد یتیم اطلاق گردیده است و این یک نوع توسعه در مفهوم یتیم و استفاده معنوی از یک حکم مادی ست.* نمی دانم 255 + 69 یا 70 چقدر می شود (نه که فکر کنی بلد نیستم حساب کنم ها !) اما می دانم که از آن زمان درد بی پدری ، بر سر شیعیان سایه افکنده است . آقای من دیگر بیا برگرفته از تفسیر نمونه*.
Design By : Pichak |
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.