بانوی سراچه
یا لطیف همیشه محرم که می رسه پای منبر های زیادی میشینم و سعی می کنم هر سال چیزی یاد بگیرم.ولی این میون شخصیتی هست که دوست دارم همیشه همون جمله های تکراری رو در موردش بشنوم چون شخصیت مسحور کننده ای داره برام. ام البنین ؛ چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود، که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت. هنگامی که ام البنین سوار بر مرکب رهسپار خانه ی علی (ع)بود ندا داد که بگویید زینب بیاید.همه متعجب و نگران شدند.به خانم گفتند او طفلی داغ دیده است از او بگذر،اما خانم اصرار کرد.چاره ای نبود،زینب را صدا کردند و به آستانه ی در رسید ، ناگهان ام البنین را دیدند که از مرکب پیاده شده و خود را روی خاک میکشاند تا به زینب برسد ،آن وقت دستانش را گرفت و بوسه باران کرد و به او فرمود : زینبم گمان نکنی که آمده ام تا جای مادر رابگیرم آمده ام تا کنیز تو باشم. و یا آن هنگام که به امیرمومنان عرض کرد : مولا جان دیگر مرا فاطمه صدا نزن چرا که هر بار این نام را بر زبان جاری می سازی در دل فرزندان بانوی دو عالم آتش به پا می شود. ........ تاریخ به ورق پاره های محرم خود که میرسد غرق شرم می گردد.آتش شرمگین است ،خیمه شرمگین است، خاک ،باد،نیزه ،همه و همه شرمگین اند اما آّب شکار لحظه های شرمندگی ست وشیعه مست شرم ابوفاضل. و نه عجیب است که عباس خدای ادب باشد ،چرا که در دامان مادری بلا گردان حسین می شود که ادب از نام او وامدار است. امام حسین (ع) به عباس فرمودند چرا مرا برادر خطاب نمی کنی؟ و عباس پاسخ می دهد اگر امر کنید اطاعت می کنم.و نقل است که فقط یک بار ندا داد یا اخا ! و آن ، زمان جان دادن عباس بود که حضرت فاطمه را بر بالین خود دید که وی را فرزندم خطاب نمودند. یل بنی هاشم جان بر کف حسین فاطمه بود و نمی دانم که عباس امروز مهدی فاطمه کیست و آیا اصلا وجود دارد؟
Design By : Pichak |
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.