بانوی سراچه
می خواستم تو را خورشید بنامم از روشنایی منتشرت دیدم که خورشید سکه صدقه ای ست که تو هر صبح از جیب شرقی ات در می آوری دور سر عالم می چرخانی و در صندوق مغرب می اندازی. و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی. می خواستم نام تو را ابر بگذارم از شدت کرامت.دیدم که نسیم فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی . به اینجا رسیدم که :زیبا ترین و زیبنده ترین نام همان است که خدا برای تو برگزیده است . ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین ای جواد! پ.ن : این نوشته ی سید مهدی شجاعی می باشد.
عیدتون مبارک.
یادتون باشه فردا امام رضا (ع) پدر می شن و فراوون عیدی می دن.کم نخوایم!
چقدر امامانمون مظلوم اند.
Design By : Pichak |
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.