او - بانوی سراچه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























بانوی سراچه

من برای او می نویسم...
  من برای او نمی نویسم...
من برای تمام خود خواهی خودم می نویسم...
من اگر با نام او می نوشتم انتظار را لااقل هجی می نمودم...
منتظر با نام او از خواب بر می خیزد‍، برای سلامتیش صدقه می دهد ، با یاد او به خلق خدمت می کند...
اما من برای او نمی نویسم...
برای خودم که خود خواهم می نویسم ...
که عذری نداشته باشم برای نیامدنش...
و طول غیبتش را از چشم خودم نبینم و به روی خودم نیاورم که برای آمدنش منتظر نبوده ام ...
می نویسم تا یازده قرن غیبت و غربت را فراموش کنم ...
تا شکستن های دل را ؛ نه فقط محدود به دوشنبه ها و پنج شنبه ها را ، که کار همیشگی ام را به ورطه ی نسیان بسپارم...
من اگر منتظر بودم ، نمازم را اول وقت می خواندم...
مادرم و پدرم را اطاعت می کردم...
من اگر انتظار را بلد می بودم ؛ گونه ای دیگر می بودم ...

 

پ.ن :یازده قرن است که شیعه در برابر تمام طوفان ها ایستاده است!وارد قرن دوازدهم می شویم ! خدایا این سال را سال ظهور مولا قرار بده..
تو اگر منتظر هستی ، در حال انتظار چه می کنی؟ 


نوشته شده در سه شنبه 87/5/22ساعت 11:2 عصر توسط دها نظرات ( ) |


Design By : Pichak

Archive

Links

Specific

Design

دها
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.

Menu

Others