در آستانه سال جدید کار های زیادی از انباری خارج میشه که باید به اونا رسیدگی کرد و اگر در بین تمام این شلوغی ها مسافرتهایی هم ترتیب داده بشه قاعدتا وقتی برای برخی کار ها نمی مونه.قرار بود به دعوت یک شهروند درجه دو درباره روزی بنویسم که به اون مباهات میکنم .همیشه روزهای متفاوت به یاد ماندنی اند و این متفاوت بودن گستره ی وسیعی داره ، یعنی یک روز پر کار و شلوغ به اندازه ی یک گردش کوتاه و به اندازه ی یک مهمانی خوب متفاوتند . تا بیست روز پیش فکر میکردم بهترین روز سالم در بین تمام روز های متفاوت همان روز بود که برای یک جمع دویست نفری کنفرانسی ارائه کردم و در آخر با رضایتمندی تمام هم من و هم مدعوین جلسه رو ترک کردیم ،تا اینکه بیست روز پیش در حال عبور از یک کوچه به پیر زنی قد خمیده و مستاصل برخوردم و جلوی او ایستادم و تا مقصدش او را رساندم. در تمام طول مسیر یک بند تشکر میکرد و دعای خیر ؛اینقدر زیاد که دیگه شرمنده شده بودم .و در آخر با رضایتمندی تمام هم من و هم او از هم جدا شدیم.
در تمام یک سال گذشته فقط به همان یک شب می بالم.
پ.ن : سال نو مبارک.
تا بعد از پانزده فروردین !
بال ش یعنی بالیدن!!
نوشته شده در پنج شنبه 87/12/29ساعت
12:20 عصر توسط دها
نظرات ( ) |