بانوی سراچه
خدا بیامرزه گدشتگان و رفتگان همه تونو ! بگذریم ... وقتی حتی توی کلاس داستان نویسی ، داستان ایرانی رو قابل توجه ندونن و فقط داستان و رمان اونور آبی بخونی ، یه حس حال بهم زنی بهت دست میده که : همه چیز همسایه غازه! حتی داستان....
بیچاره ها سر از خاک در بیارن ببینن دنیا چه وضعی پیدا کرده . مرغ شبیه ترین موجود شبیه به غاز بود اونا هم که اینقدر پیشرفته نبودن که مثلا بگن پراید همسایه پرشیا ست یا مثلا سکولار همسایه عقل گرایی ه یا مثلا انحرافات همسایه رشد فردگرایی ه یا هرچیز دیگه ای جز مثال مرغ و غاز ...
چقدر خوبه وقتی که توی خونه می مونی و خودتو میزنی به بی خیالی و دنیات فقط میشه بزک و دوزک و آشپری و تلفن و غیبت و ...
ولی امان از وقتی که کمی از کبک بودن دست برداری و توی هوای برفی کمی یخ سرتو بشکنی و انو بچرخونی ؛ اونوقت که میفهمی دنیا داره به سرعت میچرخه و کاری به تو نداره.
بدم میاد از اونایی که اینقدر شیفته ی غرب شدن که هر مصیبتیشو توجیه میکنن. احساس می کنم غرب واسشون شده غاز دونی و استادا و روشن فکرای ما شدن غاز چرون...
Design By : Pichak |
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.