اول اولش - بانوی سراچه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























بانوی سراچه

ارتباط من با دنیای طلبگی شبیه ارتباط یک فرد پیش دانشگاهی با جامعه دانشگاهیه ، در واقع طلبه ها رو کم و بیش فقط دیدم و کم و بیش در جمع های غیر طلبگیشون با اونا نشست و برخواست کردم در حد سلام و علیک و چند جمله صحبت مختصر و مفیدو تقریبا هیچ کدومشون به آقا سید طلا و مس شبیه نبودن! البته نه از نظر ظاهر از لحاظ سطح و مدل و امکانات زندگی .نسوان طلبه هم همین طور و حتی خانم های آقایون طلبه هم از همون لحاظها که گفتم اصلا شباهتی به زهراسادات طلا و مس ندارن .با این حال بعد تماشای اون فیلم خیلی برام دلچسب بود و اصلا به نظرم دور از ذهن نیومد.نمیدونم شاید واقعا هنوز هم طلبه های این مدلی منقرض نشده باشن.
تا قبل از اینکه بزرگ بشم تصور ذهنیمو از طلبه ها از کتاب نیمه شبی در حله گرفته بودم و زندگی نامه علامه طباطبایی وقتی بزرگ شدم تصورم و گذاشتم لای کتابا ! 

 

تبصره اصلی: بعد از مدتها فیلمی دیدم که اصلا اعصاب خرد کن نبود: نه به مذهبی ها فحش داد نه به حجابو نه به روحانیتو نه به خانه داریو نه به بچهداری
توصیه میکنم زن و شوهرا با هم برن ببینن!
به نظرم طلا خوشی های زندگیه و مس غم و غصه هاش.
تبصره فرعی:دقت کردین شبا و صبحای امتحان بیشتر از هر وقت دیگه میل به وبلاگ نویسی  ایجاد میشه؟!!ساعت نه و نیم زبان عمومی دارم!


نوشته شده در یکشنبه 89/3/23ساعت 8:35 صبح توسط دها نظرات ( ) |

یکی از دوستام توی نماز جمعه این هفته تهران بود.تعریف میکرد که به خاطر جمعیت زیاد ، شونصد متر اونور تر از جایگاه رهبری جاشون شده بود.
با این وجود حتی دورتر ها هم اینقدر شعار دادن که سید حسن نتونسته ادامه بده.

این چند روزه صدا و سیما تمام توانش و گذاشته تا واسه من و خونواده  برنامه پخش کنه آخه بقیه مردم ماهواره دارن ، تلویزیون نیگاه نمی کنن که ! کلی چیزای جالب درباره ی مهاجرانی و اکبر گنجی و شیرین عبادی و ... فهمیدم .وقتی علنا خواستار سکولاریسم هستن دیگه شکی نمیمونه.

هیچ کس به اندازه ی بچه هایی که توی دانشگاه علوم انسانی و جامعه شناسی غربی میخونن و میخونیم نمیتونه بفهمه که وقتی بری اونور آب توی ناز و نعمت و گل و بلبل به دور از محیط زیارتی و مذهبی و پر از تهاجمات فکری و ماتریالیستی و مادی گرایی و سرمایه داری ، سروش و مهاجرانی و گنجی ، طبیعی ترین نتیجه ممکنه .

اگه الان استاد مطهری زنده بود ، گوش علی رو می پیچوند؟

هم بریم سر کلاس هم جزوه بنویسیم هم دو روز قبل از امتحان درس بخونیم؟آخه چقدر خواسته غیر منطقی از دانشجو دارید؟

چرا شب امتحان هر کاری میچسبه الا درس خوندن؟


نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:33 عصر توسط دها نظرات ( ) |

مهسا همیشه خوب بود ولی روز به روز بهتر هم میشد.

جمع های خونوادگیه صمیمی براش خوشایند بود و خب به اقتضای سنش کاری نداشت که تو مجلس گناه نشسته یا نه.همین قدر که خاله و دایی و عمه و عمو ... کنار هم بودن کفایت میکرد حالا اینکه کی محرمه کی نامحرم اهمیتی نداشت همین طور حجاب.
دخترا و پسرا کنار هم مینشستن و بازی میکردن و اینکه همه شون به سن تکلیف رسیده بودن لابلای بازی و شادی جوونی گم میشد.همین طور حجاب محرم و نامحرمی.
البته همیشه حیا و عفافش رو حفظ میکرد.
تا اینکه برادرش از دوران دبیرستان با یک جمع مذهبی آشنا شد و کم کم به اینکه توی جمع های خونوادگی بی حجابی نیاد حساس شد، کم کم به عروسی ها ، تا جاییکه همه میدونستن اگه خانما روسری سر نکنن توی مهمونی ها ، اون نمیاد و نباید توی عروسی های مختلط منتظرش باشن.
البته همه ی اینها با جنگ و دعوا و ناسزا و تهمت و زخم زبان  هم همراه بود ولی اهمیت نمیداد.
بعد از چند وقت با یک دختر چادری ازدواج کرد و دو تایی توی خانواده اثر گذار شدن.
دیروز فهمیدم که مهسا هم پریده این ور پل! حالا مهسا و زن داداش هر دو تا چادری اند.
دیشب با مهسا حرف زدم، بهش تبریک گفتم .سر به سرش گذاشتم که باید واست جشن عبادت بگیریم.برام از فحش خوری هاش تعریف کرد و برخوردهای متفاوت هر کدوم از اعضای فامیل .
گفتم چرا چادری شدی ؟
گفت : مدتها ست که احساس میکنم وقتی چادر میپوشم آرامش بیشتری دارم ...

تبصره فرعی: دلیل های دیگه ای هم واسه انتخابش داشت
تبصره اصلی : اونایی که از کویر به دریا میرسن بیشتر از ساحل نشین ها قدر میدونن...
میگفت: چادر با خودش آداب خاصی داره که چادری رو مجبور میکنه به چیزهای خوبی پابند بشه.گرچه قبلش هم پابند بوده باشی ولی با چادر به طرف مقابلت آلارم میدی که من به چیزهایی پابندم و در ارتباط با من باید شوونی رو رعایت کنی...


نوشته شده در پنج شنبه 89/3/20ساعت 7:56 عصر توسط دها نظرات ( ) |

 

بعضی وقتها یک کتاب رو که میخونم تا به آخرش نرسم آروم و قرار ندارم ولی بعضی از کتابها رو از سر اجبار میخونم. خیلی وقتها بعد از این که کتابی رو تموم میکنم ، کتاب رو می بندم و توی دو تا دستم نگهش می دارم بعد چشمام رو می بندم و سعی می کنم لذت خوندنش رو حسابی به خاطر بسپرم و تمام شیرینی کتاب رو بچشم .
بفرمایید یک پرس کتاب شیرین  کرشمه خسروانی

 

تبصره اصلی : به نظر من این لینکو باز نکنین! من اگه جای شما بودم به جای باز کردن این لینک ‍‍، کتاب رو میخوندم .
تبصره فرعی : کرشمه خسروانی بیان یک گوشه چشم گرداندن حسین (ع) است به محبی از محبانش...


نوشته شده در دوشنبه 89/3/3ساعت 10:13 عصر توسط دها نظرات ( ) |

 

شیعه ها نمیدونن قبر یگانه دختر پیغمبر کجاست

به نظرتون سنی ها میدونن؟


نوشته شده در دوشنبه 89/2/27ساعت 9:28 صبح توسط دها نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak

Archive

Links

Specific

Design

دها
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.

Menu

Others