بانوی سراچه
چقدر درخت ها قوی هستند با این همه دود و بوق و سر و صدا هنوز هم درخت هستند دارم به انتهای سالهای دانشجویی نزدیک میشم و چیزی که انتظار یک دانشجوی سال سه رو توی تابستون میکشه کتابای کنکوره ! انگار همه خوششون میاد که اینجوری وانمود کنن هرچند که نخوان جدی بخونن ولی اسم نویسی و شرکت توی کنکور رو به خودشون واجب میکنن. واقعا ادامه تحصیل به نیت خدمت به اسلام مهم تره یا تربیت فرزند به نیت خدمت به اسلام ؟ کلاسی که شاگرداش واسه خاطر یه مدل دیگه بودنت ، بپیچوننت و ساعت و روز کلاسو بدون اطلاع تو عوض کنن و استادش وسط کلاس پاشه بره بیرون سیگار بکشه و بهت اجازه نده بری نمازتو ادا کنی و واسه خاطر نماز مسخرت کننو ... چه جوری ثابت میکنی که بر حقی؟؟ حضور برای اینکه نشون بدی موفق نخواهند شد ، همون باد و بید و لرزه... تبصره : از نظر من کسی که سیگار میکشه با اونی که نمیکشه فرق داره.هر جور که راحتی تبصره اصلی: متن زیر نه به درد دنیاتون میخوره و البته نه آخرت روی مبل سه نفره دراز کشیدم . یک عدد رایانه ی قابل حمل که سریع داغ میشه رو روی پاهام گذاشتم البته وقتی بوی سوختن اومد فهمیدم که باید یه دونه از کوسن ها رو بذارم زیرش! اومدم واسه یکی تو وبلاگش نظر بذارم به جای دها نوشتم دعا!! حالا طرف میگه چقدر این بنده خدا متواضعه!! خدا بیامرزه گدشتگان و رفتگان همه تونو ! بگذریم ... وقتی حتی توی کلاس داستان نویسی ، داستان ایرانی رو قابل توجه ندونن و فقط داستان و رمان اونور آبی بخونی ، یه حس حال بهم زنی بهت دست میده که : همه چیز همسایه غازه! حتی داستان....
چرا هرکس میشنوه که نمیخوام ادامه بدم سنکوپ میکنه؟
چرا هر کس میشنوه که دیگه میخوام بشینم خونه داری کنم هنگ میکنه؟
چرا هر کس میشنوه میخوام خونه نشین بشم میگه حیفه؟
چرا من نمی فهمم واقعا چه کاری درسته؟
شدیدا مخالفم با هم زمان این هر دوتا ، مگر بعد از گذشت چندین سال ...
آبی ازش گرم نمیشه و کسی رو نمایشنامه نویس نمی کنه...
تبصره : همیشه نماز اول وقت نمیخونم و موقعی که نمیخونم لااقل موقع اذان خودمو به یک کار توجیه پذیر مشغول میکنم ولی اونجا نشستن واسه خودمم توجیه پذیر نبود چه برسه به ...
تبصره اصلی : اونایی که فقط مطالب مفید یک عدد وبلاگ رو میخونن ، از این پست مرخص اند ...
تبصره فرعی : در زمان حال بخوانید نه ماضی
کله م به طرز مضحکی پایین تر از تنه م قرار گرفته و همین باعث اشتباهات فنی مهندسی میشه!
بیچاره ها سر از خاک در بیارن ببینن دنیا چه وضعی پیدا کرده . مرغ شبیه ترین موجود شبیه به غاز بود اونا هم که اینقدر پیشرفته نبودن که مثلا بگن پراید همسایه پرشیا ست یا مثلا سکولار همسایه عقل گرایی ه یا مثلا انحرافات همسایه رشد فردگرایی ه یا هرچیز دیگه ای جز مثال مرغ و غاز ...
چقدر خوبه وقتی که توی خونه می مونی و خودتو میزنی به بی خیالی و دنیات فقط میشه بزک و دوزک و آشپری و تلفن و غیبت و ...
ولی امان از وقتی که کمی از کبک بودن دست برداری و توی هوای برفی کمی یخ سرتو بشکنی و انو بچرخونی ؛ اونوقت که میفهمی دنیا داره به سرعت میچرخه و کاری به تو نداره.
بدم میاد از اونایی که اینقدر شیفته ی غرب شدن که هر مصیبتیشو توجیه میکنن. احساس می کنم غرب واسشون شده غاز دونی و استادا و روشن فکرای ما شدن غاز چرون...
Design By : Pichak |
چند صباحی ست که بانوی این خانه نقلی هستم.هم اینک دانشجوی مرز و بومم نیز ام.و امیدم بر این است که بنده هم باشم.