• وبلاگ : بانوي سراچه
  • يادداشت : چي بگم؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 51 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     

    عليكم السلام

    به معناي پيش تاز شدن از مقام معظم رهبري هم نيست.

    سلام خدمت گل دختر

    بحث وحدت شيعه و سني همونطور كه فرمودند به معناي بيان نكردن عقايد نيست!!

    اگر شيعه حقايق رو بيان نكنه در روز قيامت بايد پاسخگو باشه.

    وحدت در مقابل بيگانگان است و نه در بيان عقايد و اعتقادات حقه

    يا علي

    سلام دها جان

    چه شلوغ شده اينجا!

    در پاسخ به دوست عزيزي كه فرمودن فكر نمي كنيد جلوتر از رهبري حركت مي كنيد خواندم كه نوشتي ايشان به خاطر مصالح سياسي دم از اختلافات بين شيعه و سني نمي زنند. اما متوجه نشدم چرا خودت را خارج از اين فضاي سياسي تصور كردي؟ يك فضاي عميق سياسي به پهناي دنياي اينترنت!

    و اين هم احترام اهل سنت به شيعيان و اعتقاداتشون:

    پايگاه اطلاع رساني "سني نيوز" که گويا به اهل سنت ايران اختصاص دارد، طي گزارشي که امروز (26 ارديبهشت) منتشر کرد، به طور مستقيم زيارت حرم مطهر ائمه(ع) را زير سوال برده و به شيعيان اهل بيت(ع) توهين کرده است.

    در گزارش توهين آميز اين پايگاه اطلاع رساني آمده: امروز بسياري از قبرپرستان براي كساني كه نسبت به آنان گويا احترام قائل هستند، اوقات مشخص و «مناسبت هايي اختراع!» كرده اند كه در كنار قبرها يا مزارهاي آنان جمع مي شوند، و اعتكاف مي نشينند و عبادت مي كنند!!. كردار زشت اين بيچاره ها را همه مي دانند و مي بينند اينها واقعاً بدبخت و بيچاره هستند كه پرستش خداوندي كه آنها را آفريده و روزي ميدهد و مي ميراند و زنده ميكند، رها كرده و بندگاني را مي پرستند كه زير خاك دفن شده و قدرت و توانايي ندارند كه حتي منفعتي براي خود جلب كنند يا ضرري از خود دفع نمايند.

    نام اين گزارش توهين آميز: "حل مشکل اختلاف بين علماء (وحدت عقيده)" است.

    اين هم در پاسخ به اون دوستي که فرمودند شيعيان اتش فتنه ها رو روشن ميکنند:

    دكتر محمد سيدطنطاوي از عدالت و مساوات بين شيعيان و اهل تسنن در جمهوري اسلامي ايران ابراز خرسندي كرد.


    به گزارش محيط، محمد سيد طنطاوي شيخ الازهر روز گذشته در ديدار با شماري از علماي شيعه و اهل تسنن ايران در دانشگاه الازهر گفت: شيعيان و اهل تسنن هيچ فرقي با هم ندارند و هر دو طائفه از طوائف بزرگ اسلامي و برادر يكديگراند.

    وي با اشاره به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصريح كرد: براساس قانون اساسي ايران حقوق اهل تسنن با شيعيان يكي است و عدالت و مساوات بين آنان برقرار مي‌باشد.

    شيخ الازهر افزود: به دليل عدالتي كه در ايران وجود دارد شيعيان و اهل تسنن اين كشور به صورت برادرانه و مسالمت آميز زندگي مي‌كنند و هيچ مشكلي با يكديگر ندارند.

    شيخ ابراهيم فاضل حسين مفتي اهل تسنن ايران نيز به آزادي كامل سني‌ها در برگزاري مراسم‌ها، تأسيس مدارس مخصوص به اهل تسنن، حضور 20 نماينده در پارلمان ايران و واگذاري پست‌هاي مهم و حساس به اهل تسنن توسط دولت ايران اشاره كرد و اين مساله را دليل مهمي بر محترم بودن حقوق اهل تسنن در ايران دانست

    و اما کلام آخر براي امروز...

    مگر نميفرماييد که پيامبر(ص) شخصا خليفه‌اي براي خود برنگزيدند؟ و خلفاي سه گانه توسط مردم انتخاب شدند؟ پس چرا به اونها لقب خليفه‌ي رسول خدا رو ميديد؟ اگر مردم انتخاب کردند چرا اونها رو "خليفة الرسول" ميناميد؟ آيا اين دروغ بستن به پيامبر نيست؟ كه مطابق حديث متواتر « من كذب عليّ متعمّداً فليتبّؤ مقعده من النّار » صحيح البخاري ، ج 1 ص 36 ، 2 / 81 ، ج 4 ص 145 ، ج 7 ص 118 قال ابن الجوزي : رواه من الصحابة ثمانية وتسعون نفساً ، الموضوعات ، ج 1 ص 57 ، وقال النووي : قال بعضهم : رواه مائتان من الصحابة ، شرح مسلم للنووي ، ج 1 ص 68 . هر گونه دروغ به پيامبر گناه است . بنا بر اين ، اگر ادعاى شما كه مى‏گوييد پيامبر اكرم ( ص ) خليفه معيّن ننمود صحيح باشد ، خلفاى راشدين خليفه پيامبر نيستند!

    يا علي

    وقتي اين روايات رو مينويسم هرکاري ميکنم نميتونم جلوي تعجب خودم رو بگيرم!! اهل سنت که ميگند پيامبر اكرم ( ص ) بدون وصيّت از دنيا رفت ، آيا مى‏دانند كه كارى خلاف قرآن وسنّت به حضرت نسبت داده‏اند؟! نسائى در سنن خود آورده : عن عائشة قالت : ما ترك رسول اللّه صلى الله عليه وسلم درهماً ولا ديناراً ولا شاة ولا بعيراً وما أوصى . سنن النسائي : 6 / 240 ، فتح الباري : 5 / 267 .

    چون قرآن به همه مسلمانان دستور مى‏دهد كه بدون وصيّت ، از دنيا نروند : ( كتب عليكم إذا حضر أحدكم الموت إن ترك خيراً الوصيّة ) المائدة : 3 . .

    زيرا جمله ( كتب عليكم ) در مورد وصيّت ، همانند جمله ( كتب عليكم الصيام ) در باره روزه ، بر اهميت ولزوم متعلّق دارد .

    و از طرفى هم رسول اكرم ( ص ) فرموده است : وظيفه هر مسلمان داشتن وصيّت‏نامه است ، و نبايد سه شب از عمر مسلمانى سپرى شود ، مگر اينكه وصيّت او در كنارش قرار گرفته باشد : « ما حقّ امرئ مسلم له شي‏ء يوصي به ، يبيت ثلاث ليال إلّا ووصيّته عنده مكتوبة » .

    عبد اللّه بن عمر مى‏گويد : وقتى كه اين حديث را از رسول اكرم ( ص ) شنيدم ، هيچ شبى را بدون وصيّت نامه سپرى نكردم ؛ « قال عبد اللّه بن عمر : ما مرّت عليّ ليلة منذ سمعت رسول اللّه - صلّى اللّه عليه وسلم - قال ذلك ، إلّا وعندي وصيّتي » صحيح مسلم ، ج 5 ص 70 ، أوّل كتاب الوصيّة . .

    آيا مى‏شود گفت : كه عبد اللّه بن عمر به سخنان رسول گرامى ( ص ) بيش از خود حضرت ، پايبند بود؟

    آيا مى‏شود گفت : پيامبر اكرم ( ص ) سخنى مى‏گويد كه خود به آن عمل نكند؟

    خداوند مى‏فرمايد : چرا سخنى مى‏گوييد كه به آن عمل نمى‏كنيد؟ و اين تناقض در گفتار و عمل ، خشم خداوند را به دنبال دارد : ( يا أيّها الذين آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون ) الصف : 2 و 3 . .



    و اين تناقض به قدرى روشن بود كه مورد اعتراض بعضى از روات قرار گرفته مانند طلحة بن مصرف كه به عبداللّه بن اوفى مى‏گويد : چگونه مى‏شود كه پيامبر گرامى ( ص ) به مردم دستور وصيّت دهد آنگاه خود آن را ترك كند ؛ « عن طلحة بن مصرف ، قال : سألت عبداللّه بن أبي أوفى : هل كان النبى ( ص ) أوصى؟ قال : لا . فقلت : كيف كتب على الناس الوصيّة ، ثمّ تركها - قال : أوصى بكتاب اللّه » الصف : 2 و 3 . صحيح البخاري ، ج 3 ص 186 كتاب الجهاد ، ج 5 ص 144 ، كتاب المغازي ، باب مرض النبي ( ص ) ، و ج 6 ص 107 ، باب الوصية بكتاب اللّه . .

    وفى رواية أحمد : « فكيف أمر المؤمنين بالوصيّة ولم‏يوص؟ قال : أوصى بكتاب اللّه » مسند احمد بن حنبل ، ج 4 ص 354 ؛ فتح الباري ، ج 5 ص 268 ؛ تحفة الأحوذي ، ج 6 ص 257 . .



    آيه و حديث مربوط به وصيّت ، اگر دلالت بر لزوم وصيّت نكند ، حدّاقل دلالت بر جواز وصيّت كه دارد ونشان مى‏دهد كه وصيّت نمودن يك عمل نيك وپسنديده است و بر پيامبر گرامى ( ص ) زيبنده نيست كه آن را ترك نمايد ، زيرا قرآن مى‏گويد : آيا مردم را به كار نيك دعوت كرده و خود را فراموش مى‏كنيد ؛ ( أتأمرون الناس بالبرّ وتنسون أنفسكم ) البقره : 44 .

    دوست گرامي دقت بفرماييد که يکي از اين روايات از کتب شيعه نقل نشده است بلکه تماما از معتبرترين کتب اهل سنت است!

    اگر اجماع بوده پس چرا مخالفت صورت گرفته؟ اين چه اجماعي است که مخالف دارد؟

    اگر اجماع شرط است پس نصب عمر توسط ابوبکر چيست؟

    اگر اجماع است شوراي 6 نفره ي عمر براي عثمان چيست؟

    اتفاقا تنها فردي که بعد از اين سه نفر به اجماع به حکومت رسيد اميرالمومنين علي عليه السلام است که هيچ روايتي از شيعه و سني در رد اون نميبينيد!

    اما در اجماع سه خليفه ي قبل تمام احاديث شيعه و بسياري از احاديث اهل سنت اين اجماع رو رد کردند

    اين روايت رو از صحيح مسلم خونديد که حفصه به عمر تعيين خلافت رو گوشزد ميکند؟؟

    ببينيد: به نقل صحيح مسلم : حفصه به عمر گوشزد مى‏كند كه كسى را به عنوان جانشين خود معيّن كند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وى مى‏گويد : اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها كند ، به وى اعتراض خواهى كرد كه چرا باعث نابودى آن‏ها گرديدى؟

    پس به فكر اين امّت باش ! و كسى را به‏عنوان خليفه براى آنان تعيين كن! چون رعايت حال اين امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازم‏تر است : « عن ابن عمر قال : دخلت علىّ حفصة فقالت : أعلمت أنّ أباك غير مستخلف؟

    قال : قلت : ما كان ليفعل .

    قالت : إنّه فاعل .

    قال ابن عمر : فحلفت أنّي أكلّمه في ذلك . فسكت ، حتّى غدوت ولم أكلّمه .

    قال : فكنت كأنّما أحمل بيميني جبلاً ، حتّى رجعت فدخلت عليه ، فقلت له : إنّي سمعت ، الناس يقولون مقالة فآليت أن أقولها لك ، زعموا أنّك غير مستخلف ، وأنّه لو كان لك راعي إبل ، أو راعي غنم ثمّ جاءك وتركها رأيت أن قد ضيّع ، فرعاية الناس أشدّ » صحيح مسلم ، ج 6 ص 5 ، كتاب الإمارة ، باب الاستخلاف وتركه ؛ مسند أحمد ، ج 1 ص 47 ؛ المصنّف لعبد الرزاق ، ج 5 ص 448 .

    مخالفت صحابه با نصب عمر <\/h3>

    لَمَّا اسْتَخْلَفَ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُمَا قَالَ لِمُعَيْقِيبٍ الدَّوْسِيِّ مَا يَقُولُ النَّاسُ فِي اسْتِخْلَافِي عُمَرَ قَالَ : كَرِهَهُ قَوْمٌ ، وَرَضِيَهُ قَوْمٌ آخَرُونَ قَالَ فَاَلَّذِينَ كَرِهُوهُ أَكْثَرُ أَمْ الَّذِينَ رَضَوْهُ ؟ قَالَ : بَلْ الَّذِينَ كَرِهُوهُ

    الآداب الشرعيّة: ج1 ، ص 71 ، باب : فَصْلٌ ( فِي حِفْظِ اللِّسَانِ وَتَوَقِّي الْكَلَامِ ) به تحقيق شعيب الأرنؤوط/ عمر القيام، ط. مؤسسة الرسالة - بيروت، سنة النشر: 1417، ( 3 جلدي ) .

    زماني که ابوبکر عمر را به عنوان خليفه منسوب کرد به معيقب دوسي گفت : نظر مردم نسبت به انتصاب عمر به خلافت چيست ؟ معيقب دوسي گفت : عده اي از اين کار تو ناراضي هستند و عده اي رضايت دارند.ابوبکر پرسيد:مخالفين با نصب عمر بيشترند يا موافقين با او؟معيقب دوسي جواب داد : مخالفين بيشترند

    يعقوبي نقل مي کند :

    تخلّف عن بيعة أبي بكر قوم من المهاجرين والأنصار ، ومالوا مع علي بن أبي طالب ، منهم : العباس بن عبد المطلب ، والفضل بن العباس ، والزبير بن العوام بن العاص ، وخالد بن سعيد ، والمقداد بن عمرو ، وسلمان الفارسي ، وأبو ذر الغفاري ، وعمار بن ياسر ، والبراء بن عازب،وأبي بن كعب .

    تاريخ اليعقوبي:ج2ص 124، باب خبر سقيفة بني ساعدة و بيعة أبي بکر .

    عده اي از مهاجرين و انصار از بيعت کردن با ابوبکر سر باز زدند و مايل بودند که با علي بيعت کنند که بعضي از آنها عبارت بودند از : عباس بن عبد المطلب ، و فضل بن عباس ، و زبير بن عوام بن عاص ، وخالد بن سعيد ، ومقداد بن عمرو ، وسلمان فارسي ، وأبوذرغفاري ، وعمار بن ياسر ، و براء بن عازب ، و أبي بن كعب .

    مخالفت صحابه با نصب ابوبکر <\/h3>

    ... عن عمر : حين توفى اللّه نبيّه صلى اللّه عليه وسلم أنّ الأنصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فى سقيفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبير ومن معهما .

    صحيح البخارى ج 8 ص 26، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلى من الزنا.

    بخاري از عمر نقل مي کند :

    زماني که رسول خدا از دنيا رفت ، (وقتي خواستيم براي ابوبکر بيعت بگيريم ) انصار با ما مخالفت نمودند و همگي در سقيفه بني ساعده جمع شدند و همچنين علي و زبير و همراهانشان با ما مخالفت کردند

    نظر عمر درباره ابوبکر <\/h3>

    ... إنه بلغني ان قائلا منكم يقول والله لو مات عمر بايعت فلانا فلا يغترن امرؤ أن يقول إنما كانت بيعة أبي بكر فلتة وتمت الا وانها قد كانت كذلك ولكن الله وقى شرها ...

    صحيح البخاري ج 8 ، ص 25 و 26 ، کتاب المحاربين من اهل الکفر و الرده ، باب رجم الحبلى من الزنا إذا أحصنت .

    عمر مي گويد :

    به من خبر داده اند که يکي از شما گفته است : اگر عمر بميرد با فلاني بيعت مي کنم ، فردي شما را گول نزد و بگويد : بيعت با ابوبکر لغزشي بود و تمام شد ، بله آگاه باشيد که بيعت با ابو بکر لغزش بود وليکن خداوند شرّش را دفع نمود ...

    اين رو هم اضافه کنم اگر دقت کنيد در تمام استدلالها شيعيان حتي چاپ کتابي که از آن استدلال ميکنند را ذکر ميکنند.

    اين زحمتها و اين تحقيقها فکر نميکنيد دليلي داشته باشه؟؟

    اين سئوال براي من خيلي جالبه و دوست دارم شما به عنوان يک سني که دنبال حقيقت هستيد جوابي به من بديد(سئوال استدلالي و اعتقادي نيست)

    چطور با وجود اين همه استدلال مثلا در مورد شهادت حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها با ذکر منابع از صحيح ترين کتب اهل سنت ، باز ديده ميشه که ميگند شهادت حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها وجود ندارد؟!؟ استدلال بايد پايه و اساسي داشته باشه. مطلبي که تمام کتب شيعه و اکثر کتب اهل سنت به اون اشاره کردند چطور حذف ميشه؟ و دوست اهل سنتي در وبلاگ من مينويسه پس چرا تا سال 1367 در تقويم نوشته شده بود رحلت و حالا مينويسيد شهادت!!! استدلال از اين قويتر؟؟

    يا علي

    سلام

    بله فرموده ي حضرت عالي صحيح است اما در بحث و مناظره بر اساس منطق شخص و اعتقادات هر طرف صحبت نميشه بلكه بر اساس مشتركات بايد سخن گفت.

    شيعه در تمام استدلالاتي كه انجام ميده مبناي استدلال رو كتب مورد قبول اهل سنت قرار ميده. اما در استدلالهاي اهل سنت منبع مورد قبول شيعه مورد استفاده قرار نميگيره

    در مورد حضرت موسي علي نبينا و آله و عليه السلام كه فرموديد طلب وزير نمودند هم عرض ميكنم كه (به فرض صحيح بودن فرمايش شما كه وزارت با خلافت فرق ميكنه و فرض اينكه آيات مشابهي در قرآن وجود نداشته باشد كه بر طبق كتب اهل سنت مستقيم اشاره به اميرالمومنين علي عليه السلام دلالت كند) اين وزارت طبق اجماع شيعه و سني در مورد اميرالمومنين علي عليه السلام وارد شده اما در مورد خليفه‏ي اول اين اجماع وجود نداره!

    در مورد فرمايشتون در اينباره كه اولين وزير ابوبكر بود هم مدارك بسياري از اهل سنت وجود داره كه اين قضيه رو رد ميكنه!

    در مورد يار غار بودن ابوبكر هم حرف بسيار است. فقط خدمت شما عرض ميكنم(نه به عنوان يك شيعه بلكه به عنوان كسي كه سعي كردم به دين آباء و اجدادم عمل نكنم و تحقيق كنم تا به آنچه صحيح است برسم) كه اين استدلال كه آيه غار رو آيه‏اي مربوط به ابوبكر ميدونند يكي از بدترين استدلالها در مورد ابوبكر است كه حتي ابوبكر را از زمره‏ي مسلمين واقعي خارج ميكنه!!!

    حتما تعجب ميكنيد... (اين ربط زيادي به بحث ما نداره اما يك اشاره بهش ميكنم) در آيه‏ي 40 سوره‏ي توبه پيامبر(ص) به يار غارشان كه بماند كه كيست ميفرمايند: لا تحزن ان الله معنا! اندوهگين مباش كه خدا با ماست!

    يار غار پيامبر در اين آيه محزون بود كه پيامبر فرمودند لا تحزن!

    به آيات قرآن مراجعه ميكنيم و ميبنينم كه در بسياري از جاها عبارت : لاخوف عليهم و لا هم يحزنون وجود دارد.

    و من تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون

    يار غار پيامبر از تمام صفاتي كه قرآن در وصف افرادي كه خوف و حزن ندارند خارج ميشود.

    در موردي هم كه فرموديد پيامبر به امت بعد از خويش ايمان داشتند نيز بايد عرض كنم فريادهاي امتي امتي رسول الله(ص) نشان از بيم ايشان بر امتشان بعد از رحلتشان دارد. ماجراي روز پنجشنبه تصورات و آفريدهاي شيعه نيست بلكه وقايعي است كه صحاح سته اهل سنت آنرا نقل كردند.

    و سئوال بعد اينكه آيا ابوبكر به امت بعد از خود اعتماد نداشت كه عمر را شخصا منصوب نمود؟ مگر اين امت همان امت رسول خدا نبودند؟

    وبلاگي با نام مناظره در بلاگفا وجود دارد كه مدير آن يكي از دوستان اهل سنت است. فكر ميكنم «مناظره2.بلاگفا.كام» باشه. نويسندگان اون وبلاگ هم از شيعيان هستند و هم از اهل سنت كه بحثهايي رو اونجا مطرح ميكنند و جواب ميدهند. دوست داشتيد سربزنيد البته من خودم ديگه اونجا فعال نيستم.

    نميدونم كتابهاي صحيح مسلم و بخاري رو داريد يا نه اما اگه واقعا دنبال تحقيق هستيد يكي از همين كتابها رو با دقت بخونيد(كتابهايي كه اهل سنت معتقدند بعد از قرآن صحيح‏ترين كتابها هستند) براي رسيدن به حقيقت كافيست. فقط خليفه‏ي اول و خليفه‏ي دوم رو در اين كتابها شرح احوالاتشون رو بخونيد. لازم نيست به هيچ كتاب شيعي مراجعه كنيد.

    آيه 124 سوره‏ي مباركه بقره در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام است كه ميفرمايد: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْرَهِيمَ رَبُّهُ بِكلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنى جَاعِلُك لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتى قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِى الظلِمِينَ

    در اين آيه حضرت ابراهيم از خداوند سئوال ميکنند که آيا جانشيني من به ذريه ي من ميرسد؟ که خداوند جواب ميدهد اين مقام به ظالمين نميرسد. طبق آيات قرآن هرکسي در طول عمر خود يک گناه انجام بدهد از ظالمين است که شايستگي اين مقام رو نخواهد داشت. افراد به 4 گروه تقسيم ميشن! 1- قبل از حضرت مشرک بودند بعد از ايشان هم مشرک باقي ماندند. 2- قبل از حضرت موحد بودند و بعد از ايشان مشرک شدند. 3- قبل از حضرت مشرک بودند و بعد از ايشان موحد شدند. 4- قبل و بعد از ايشان موحد بودند.

    فکر نميکنم کسي باشه که فرض کنه گروه اول و دوم جاي سئوال داشته باشند پس سئوال حضرت در مورد گروه سوم بوده که خداوند پاسخ ميدهد که خير! اين مقام خلافت و امامت به گروه سوم تعلق نميگيرد.

    در تاريخ جزيرة العرب به نقل شيعه و سني و مستشرقين کسي جز اميرالمؤمنين علي عليه السلام وجود ندارد که قبل از پيامبر و بعد از ايشان حنيف بودند.

    اينها باشد تا بعد.

    موفق باشيد

    + بنده خدا 

    السلام علي من اتبع الهدي

    خدمت جناب محمد علي : بنده عرض نکردم که شيعه هستم تا بر اساس اعتقادات تشيع سخن بگويم بنده سني هستم و بر اساس اعتقادات خود سخن گفتم : ما ابوبکر وعمر و عثمان وعلي و الحسن (رضي الله عنهم أجمعين) را أمراء المؤمنين ميدانيم و دوران خلافت آن حضرات را دوران خلافت راشده ميناميم .

    بنده به ساير امامان (رضي الله عنهم أجمعين ) لقب امام دادم اگر دقت کرده باشيد در اواخرعرضم نوشته ام ساير امامان هادي ومهدي (رضي الله عنهم أجمعين ) و فکر ميکردم همه مي دانند که آن بزرگواران به خلافت نرسيده اند .

    خوب ببخشيد که از ريشه وارد نشدم چون من از وسطهايش باخبر شدم پريدم وسط . إن شاء الله همگي دنبال هدايت هستيم و بنده مايل به کند وکاو در اين مورد هستم اگر تالار گفتگويي سراغ داريد بفرماييد ما در خدمتيم .

    إن شاءالله از اين به بعد سعي ميکنيم براي اطاعت از امر خداوند و فرستاده گرامش هنگام ذکر نام مبارک رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم ) بر ايشان و ال کرامش صلوات وسلام بفرستيم نه سلام خالي.

    موسي (عليه الصلاة و السلام ) از خداوند طلب وزير وشريک کرد نه خليفه{قال رب اشرح لي صدري. و يسر لي أمري. و احلل عقدة من لساني. يفقهوا قولي. واجعل لي وزيرا من أهلي. هارون أخي .اشدد به ازري. و أشركه في أمري}سوره طه آيات 25 تا 32= گفت اي پروردگار من براي من سينه ام راگشاده کن (به من سعه صدر عطا کن). و براي من کارم را اسان کند . گره را از زبانم بگشاي . تا سخنم را بفهمند . وبراي من وزيري از اهل من مقرر کن . هارون برادرم را . بسبب او توانايي مرا محکم کن . واو را در کار من شريک کن .

    ( و إن شاء الله هنگام استناد به کتاب الله در نوشتن آيات بيشتر دقت کنيم )

    رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم) البته به اين أمر انديشيده بودند و اصلا بهتر است بگوييم که پروردگارش ايشان را مطلع ساخته بودند از اينکه بعد از ايشان چه اتفاقي خواهد افتاد و انقدر به شاگردانش اطمينان داشت که اين امر را برآنها تحميل نکرد کما اينکه قبل از آن نيز امور مهمي را مانند غزوات و امور دفاعي رانيز با مشور ت يارانش انجام ميدادند يارانش هم بعد از او صديق امت را برگزيدند .

    بله حديث منزلت راخوانده ام و بارها از علماي اهل سنت شنيده ام سيدنا أمير المؤمنين هم يکي از وزراي تعليم ديده حضرت رسول الله( صلي الله عليه و آله وسلم) بودند اما عقيده اهل سنت بر اين است که نخست وزير ان حضرت ابوبکر صديق بودند بخاطر اشاراتي که در مورد محبت ان حضرت به يار غارش در بسياري از مواقع شده است

    و السلام علي من اتبع الهدي

       1   2   3   4      >